21ام مرداد, 1396
ترک گناه با تأسی به فرهنگ رضوی
ترک گناه با تأسی به فرهنگ رضوی
گناه و پیروی از هوای نفس بزرگ ترین آسیب و مهلک ترین بلا به شمار می آید و نقش مؤثری در گریز از معنویت و گرایش به باطل دارد؛ بدان حد که فرد از درک حقیقت عاجز خواهد ماند. درواقع خنجر گناه، چشم دل را کور می کند و این کوردلی به ناپاکی جسم منتهی می شود.
امام هشتم (ع) سخنی از جد خویش امام صادق (ع) نقل می کنند که فرمودند: «گاه می شود که گناه میان بنده و بهشت به اندازه فرش تا عرش فاصله اندازد؛ ولی ممکن است بنده از بسیاری گناهان خویش و از آنچه ناروا از او سرزده است، نادم و پشیمان شود و از ترس خداوند زاری کند و اشکش از دیدگان سرازیر شود و آن قدر بگرید تا [فاصله ] میان وی و بهشت نزدیک تر از پلک چشم به سیاهی داخل
چشم شود.»[1][2]
[1] عیون أخبار الرضا( ع)، ج 2، ص 3.
[2] مثنوى معنوى، ج 1، بیت 333.
منبع : پور امینى، محمد باقر؛ سبک زندگی؛ منشور زندگی در منظر امام رضا علیه السلام، ص: 44
21ام مرداد, 1396
شهید مبارز سید حسن شاهچراغی
شهید سید حسن شاهچراغی
بهمن ماه سال یک هزار و سیصد و سی و یک هجری شمسی، کهن شهر ایران زمین، دامغان، نوزادی را به آغوش گرفت که بعدها، پرچم افتخاری شد بر بلندای شهر، تا همیشه ی تاریخ. فرزندی از دودمان رسول اعظم صلوات الله علیه و آله که سی و هفت واسطه او را به حضرت احمد بن موسی، شاهچراغ علیهما السلام می رسانید.
نوزادی که نامش را به احترام آقای جوانان اهل بهشت، و نیز مقام پدری که اهل توکل و قناعت بود، «حسن» نامیدند تا حُسنش را جلوه گر باشد.
پدرش، آقا سید مسیح، روحانی روستا زاده ای که کار و بارش تدریس علوم دینی است از ابتدای صبح و خدمت به مردم، تا شام؛ و این یعنی، صبر و استقامت مادری، که می باید کارِ خانه را تنها به دوش کشد؛ از شکستن یخ های جوی محله و شستن لباس گرفته تا آماده کردن زغال کرسی شب های سرد زمستان، یا پختن نان در گرمای تابستان کویر؛ آن هم با دستان زخمی و درد پایی که همیشگی است!
سید حسن، از خانواده اش چنین می گوید:
«من در خانواده ای روحانی تولد یافتم و تا آن جا که به یاد دارم، پدرم از راه تدریس در مدرسه ی علمیه دامغان، زندگی ما را به همراه عمویم اداره می کرد. هیچ گاه از زندگی مرفه، یعنی زندگی ای که همه چیز در آن تمام باشد، برخوردار نبودیم»
اما چیزی که سختی ها را تحمل پذیر می سازد و امید را در دل پر فروغ، استعداد و نبوغ این شاهزاده پسر است که می توان در چهره اش، آن را به تماشا نشست.
مادر از میوه ی دلش، سید حسن، این طور می گوید:
«یک روز که دیده بود عمویش – مرحوم سید طاهر – در حال مطالعه و خواندن کتاب است، با اشتیاق پرسیده بود: عمو طاهر؛ من چه زمانی می توانم از این کتاب ها استفاده کنم؟! کربلائی سید طاهر – که خود اهل توفیق و تشرّف بود – پس از شنیدن سخن سید حسن، به من گفت: این طفل آینده ای درخشان دارد»
و چه شخصیت و بنای رفیعی شکل می گیرد، آن هنگام که استعداد و فهم خدادادی، با طهارت روح و عشق به دانش قرین گردد!
سید حسن از خاطرات مدرسه این طور می گوید:
«دوران دبستان را در یکی از مدارس شهرستان خودمان [دبستان هاتف سابق و شهید عالمی کنونی] که معمولاً هم معلمین مؤمن، متدین و متعهدی داشت، گذراندم. تا آنجا که یادم هست این دوره هم، مجموعاً دوره ای خوب برای من بود؛ زیرا در کلاس درس جزء شاگردان اول تا پنجم بودم. [بعد ها] وقتی معلمین آن زمان، مرا می دیدند، یاد آن روزهای خوش و آن کلاس های پر شور تعلیم و تربیت که با بچه ها سپری می کردیم را زنده می ساختند که برای من خاطره انگیز است»
مدرسه و دانشگاه با همهی جاذبه اش، هر چه که باشد، اما ذهن جستجوگر و پر تلاطم این جوان را چیزی جز اقیانوس بی کران علم اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام سیراب نخواهد ساخت؛ پس راه مدرسه علمیه دامغان را در پیش می گیرد تا هم چون پدر و دو عموی خویش، در زمره شاگردان حوزه درسی امام صادق علیه السلام در آمده باشد و مفتخر به سربازی امام زمان عج الله فرجه الشریف.
و این گونه دو سال درس و بحث را با جدیت پی میگیرد تا این که عزیمت به قم، شهر فقه و جهاد و اجتهاد را برمی گزیند؛ می رود تا فراگیری ادبیات، فقه، اصول، تفسیر، فلسفه، اخلاق و معارف را زیر نظر اساتید بزرگ حوزه علمیه قم دنبال نماید و در کنار دروس رایج حوزه به یادگیری زبان و دروس متوسطه بپردازد.
و در این راه چه خوب، توفیق یار او می گردد؛ تحصیل در مدرسه ی حقانی،- در جوار بارگاه کریمه ی اهل بیت، فاطمه ی معصومه سلام الله علیها – محیطی برخوردار از برنامه و دروس منظم؛ زیر نظر شهیدان مجاهد، آیات، بهشتی و قدوسی رحمت الله علیهما؛ و خوشا به حال طلبه ای که محضر چنین عالمانی را درک کرده باشد.
سید حسن ضمن بهره گیری از اندیشه ژرف و ارزشمند عالمان و اساتیدی هم چون آیۀ الله خزعلی، جنتی، مصباح یزدی و احمدی میانجی، مراحل کمال را طی می کند و تا بدان جا پیش می رود که به عنوان طلبه ای ساده زیست، برخوردار از سعه ی صدر، خوش مشرب و اهل مزاح و شوخ طبع، آینده نگر، در عین حال متعبد و مؤمن به مکتب حقه ی اهل بیت عصمت و طهارت شناخته می گردد؛ و در این مسیر به تنها هدفی که می اندیشد، اعتلای کلمه ی اسلام است؛ نکته ای که در وصیت خویش نیز به آن تصریح نموده است:
«لحظه ای از عمرم از دوران تکلیف نگذشته، مگر این که در اندیشه تعالی اسلام و گسترش مکتب جعفری بودم»
و این گونه قدم در راه تبلیغ دین می گذارد تا درخت تنومند علم و معرفتش، بی ثمر نماند و با بیان شیرین و خطابه های پرشور خویش، وظیفه خود را به انجام رسانیده باشد.
انقلاب پیروز می شود، و امید سید حسن برای بازگشت به شهر آرزوهایش، قم، جان می گیرد، اما چه کند که نگاه اساتید و همشهریانش به اوست. در این میان و برای بار دیگر، از سر احساس مسئولیت و نیز ضرورت حضور نیروهای جوان و آگاه انقلابی در مراکز مختلف نظام، مجبور به انتخاب عرصه ی خدمت می گردد؛ حال فرقی نمی کند این امر پذیرش مسئولیت دفتر دادستانی انقلاب اسلامی به پیشنهاد شهید آیۀ الله قدوسی باشد یا حضور در مجلس شواری اسلامی و نمایندگی دوره اول و دوم مردم شریف و مؤمن دامغان؛ عضویت در هیئت رئیسه مجلس شورای اسلامی و سخنگوی کمیسیون امور خارجه مجلس باشد یا سرپرستی مؤسسه کیهان با همه ی گستردگی اش و یا عضویت در شورای سرپرستی صدا و سیما. اگر چه هر کدام در اوضاع و احوال جنگ و تجاوز دشمن به ایران اسلامی، باری است بس سنگین بر دوش او.این رود زلال و خروشان، هم چنان پر شتاب به پیش می رفت تا این که در اولین روز اسفندماه یک هزار و سیصد و شصت و چهار هجری شمسی، هواپیمای یاران امام خمینی رحمۀ الله علیه در نزدیکی اهواز، هدف جنگنده های دشمن بعثی قرار گرفت و این مجاهد نستوه و آگاه، به همراه چهل نفر از عزیزان مردم، و نیز هم سنگر دیرینش شهید حجت الاسلام و المسلمین سید ابوالقاسم موسوی دامغانی به شهادت می رسد.
18ام مرداد, 1396
رحمانی یا شیطانی؟
چگونه میتوان الهام رحمانی و شهودهای واقعی را از القائات شیطانی تشخیص داد؟
یکی از بحثهای مهم هر علمی، ملاکهای لازم برای ارزیابی ادعاهای مطرح شده در آن علم است، تا میزان قابل اعتماد بودن آن، در دستیابی به دانش مطابق با واقع به دست آید. علوم تجربی و عقلی برای رسیدن به واقع از حس و عقل سود میبرند، اما عرفان نظری، از روش کشف و شهود قلبی برای مواجهه با حقایق هستی بهرهمند است. عارف بر چه اساسی میتواند به شهودهای خویش اعتماد کند؟ آیا امکان خطا، همانگونه که برای دیگر منابع شناخت انسان وجود دارد، در مورد روش شهودی نیز هست؟ اگر چنین است، چه ملاکی برای تشخیص شهودهای صادق از شهودهای کاذب وجود دارد؟
در بیان عارفان میتوان سه میزان برای علم عرفان به دست آورد: 1. میزان عام یا شریعت، 2. میزان خاص مبتنی بر تجربههای استاد و پیر سلوک، این دو میزان مورد اتفاق همه محققان عرفان است. 3. عقل، که تنها در منابع متأخر عرفانی آمده است. از آنجا که در میان این معیارهای سهگانه، میزان عام یا شریعت، نقش محوری و اساسی دارد، توضیحی دربارهی آن ارائه میدهیم و از توضیح ملاکهای دیگر صرف نظر میکنیم:
شریعت یا میزان عام
عارفان در طول تاریخ عرفان، همواره بر این مسئله تأکید داشتهاند که مشاهدههای عرفانی، برای هر کسی که رخ دهد و در هر مرتبهای که باشد، اگر مطابق با شریعت نباشد، کاذب است و قابل اعتماد نمیباشد. بنابراین، شهودهای عرفانی همواره باید از ناسازگاری با حقایق دینی به دور باشند، تا بتوان به عنوان حقایق بر آنها تکیه کرد. شریعت را نیز بدان سبب میزان «عام» نامیدهاند که برای همه اشخاص و در تمام حالتها و شرایط، معیار تلقی میشود؛ بر خلاف میزان خاص که با توجه به حالتها و استعدادهای افراد، معیارهای خاصی را برای محک زدن تجربه ارائه میدهد که لزوماً بر تجربههای مشابه، در حالتها و اوقات متفاوت و افراد دیگر، قابل انطباق نیست.
آنچه عارفان را وا میدارد که شریعت را چونان میزانی عام برای ارزیابی شهودهای عرفانی مطرح کنند، این قاعده کلی است که همواره باید کشفهایی را که در مراتب و مراحل سلوکی نازلتر رخ میدهند، با محک تجربههای عرفانی عالیتر سنجید. حال باید دید عالیترین کشفها و مشاهدههای عرفانی از نظر عارفان، از آنِ چه کسی است؟ از نظر عارفان، بالاترین مقامهای کشفی که با بالاترین مقامات سلوکی متناظر است و از آن به «کشف تام» یا «کشف اتم» تعبیر میشود، به رسول مکرم اسلام، خاتم رسل(ص) اختصاص دارد؛ زیرا پیوند وثیقی میان مراتب «طهارت» و مراتب و درجات «کشف» وجود دارد. هرچه جان انسان پاکتر و دورتر از کدورتهای دنیوی و ظلمانی باشد، کشف او منزهتر از انحرافها خواهد بود. تعبیری که عارفان بویژه در اشاره به طهارت معنوی انسان به کار میبرند، «مزاج روحانی اعدل» است. همانگونه که در بحثهای طب سنتی، بدن دارای مزاجی دانسته میشد که مرکب از تمامی عناصر فعال در آن است، عارفان درباره ساحت معنوی انسان نیز معتقدند که ساختار روحانی وی ترکیبی دارد که از آن به مزاج معنوی و روحانی تعبیر میشود. روح انسان بنابر ترکیب ویژگیهای فطری و اکتسابی خود، این مزاج را مییابد. هر اندازه اعتدال و استقامت در ترکیب این مزاج بیشتر باشد، مکاشفهها و شهودهای انسان شفافتر خواهد بود. اینکه در احادیث ما وارد شده است که در هر انسان ترکیبی از جنود عقل و جهل، یعنی ملکات روحانی و ملکات نفسانی، وجود دارند، شاید تفسیری بر همین عنوان «مزاج روحانی» باشد. در روایت معروفی نقل میشود که عقل و جهل، هر کدام هفتاد و پنج جند(سپاه) دارند.[1] در این میان، در برخی از انسانهای برگزیده، تنها جنود عقل هستند که ترکیب مزاجی را تشکیل میدهند و در جان آنها از جنود جهل خبری نیست. این چنین مزاجی، مزاج اعدل خواهد بود. اهل معرفت بر این باورند که با تشکیل مزاج اعدل، هر شهودی که برای این جان پاک رخ میدهد، حق صُراح و کشف تام خواهد بود؛ به دلیل آنکه طهارت نوعی نیروی فرقان در انسان ایجاد میکند که میتوان با بهرهمندی از نور آن، از ورطه توهمها و خیالهای صرف در امان ماند، هر چه مزاج روحانی انسان به مزاج اعتدالی نزدیکتر باشد، مکاشفههای وی صحیحتر میگردد. مقام «مزاج اعدل» تعبیر دیگری از مقام «عصمت» است.
از همین رو «کشف تام محمدی» باید معیاری برای سنجش تمام مکاشفههای عرفانی قرار گیرد. این کشف تام، از نظر عرفا، چیزی نیست جز مجموعه حقایقی که در قالب دین مبین اسلام از سوی حضرت محمد(ص) ابلاغ گردیده است.[2]
[1]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 21- 23، کتاب عقل و جهل، ح 14، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[2]. ر. ک: یزدان پناه، سید یدالله، مبانی و اصول عرفن نظری، ص78 - 81، قم، موسسهی آموزشی و پژوهشی امام خمینی، قم، 1388ش.
18ام مرداد, 1396
عالی ترین نمونه انفاق
عالی ترین نمونه انفاق در قرآن
در قرآن مجید سوره ای است به نام «دهر» یا «انسان» یا «ابرار»، که در شأن یک انفاق پاک و خالص نازل شده است و در آن زیباترین نعمت های بهشتی برای انفاق کنندگان در نظر گرفته شده است.
عامّه و خاصّه نقل کرده اند که «امام حسن و امام حسین علیهم السلام بیمار شدند.
حضرت علی علیه السلام به منظور شفای آنان، سه روز روزه نذر کرد. حضرت زهرا علیها السلام و فضّه هم به این نذر پیوستند، پس از شفا یافتن آن دو بزرگوار، همگی حتّی امام حسن و امام حسین علیهما السلام روزه گرفتند. فاطمه زهرا علیها السلام برای افطاری، پنج قرص نان جو آماده کرده بود، هنگام افطار، فقیری در خانه را زد و تقاضای کمک کرد. تمام اعضای خانه، با وجود گرسنگی و نیازشان به نان، نان افطاری خود را به آن فقیر دادند و با آب افطار کردند. روزهای دوّم و سوّم نیز، یتیمی و اسیری درخواست کمک کردند و آن عزیزان نان های افطاری خود را به آنان بخشیدند. روز چهارم در حالی که حضرت رسول صلی الله علیه و آله بر ناتوانی این خانواده نگران بود، سوره دهر در شأن انفاق آنان نازل شد».[1] و در آن توصیف و تمجیدهای فراوان از انفاق آنان و وعده نعمت های بهشتی برای آنان بیان شده است.
از این رو، خاندان عصمت و طهارت که در این سه روز، تنها پانزده قرص نان به نیازمندان دادند، این همه فضیلت به دست آوردند.
آیات 9 و 10 سوره دهر دراین باره می فرماید: «انَّما نُطْعِمُکمْ لِوَجْهِ اللّهِ لا نُرِیدُ مِنْکمْ جَزاءً وَ لا شُکوراً انّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً» ما شما را [تنها] به خاطر خدا اطعام می کنیم و هیچ پاداش و سپاسی از شما نمی خواهیم. ما از پروردگارمان می ترسیم در آن روزی که عبوس و سخت و هولناک است. آری، اخلاص و نیت پاک است که چنین ثمرات ارزشمندی در پی دارد.
نمونه ای که بیان شد و دیگر نمونه های مشابه که در طول تاریخ از معصومان علیهم السلام و اولیا و بزرگان دین نقل شده است، الگوهایی است برای ما مسلمانان که با الهام گرفتن از آنها به سوی جامعه اسلامی مطلوب و بدون نابرابری اقتصادی روی آوریم.
پی نوشت
[1] التبیان، جلد 9، صفحه 211
منبع : مکارم شیرازی، ناصر؛ مثالهاى زیباى قرآن، ج1، ص: 102
18ام مرداد, 1396
از حسین (ع).......
سید جلیل مرحوم دکتر اسماعیل مجاب (دندانساز) عجایبی از ایام مجاورت درهندوستان که مشاهده کرده بود نقل می کرد، از آن جمله می گفت:
عده ای از بازرگانان هندو (بت پرست) به حضرت سیدالشهداء معتقد و علاقه مندند و برای برکت مالشان با آن حضرت شرکت می کنند یعنی در سال مقداری از سود خود را در راه آن حضرت صرف می کنند، بعضی از آنها روز عاشورا به وسیله شیعیان، شربت و پالوده و بستنی درست کرده و خود به حال عزا ایستاده و به عزاداران می دهند و بعضی آن مبلغی که راجع به آن حضرت است به شیعیان می دهند تا در مراکز عزاداری صرف نمایند.
یکی از آنان را عادت چنین بود که همراه سینه زنها حرکت می کرد و با آنها به سینه می زد چون مرُد بنا به مرسوم مذهبی خودشان بدنش را با آتش سوزانیدند تا تمام بدنش خاکستر شد جز دست راست و قطعه ای از سینه اش که آتش آن دو عضو را نسوزانیده بود. بستگانش آن دو قطعه را آوردند نزد قبرستان شیعیان و گفتند این دو عضو راجع به حسین شماست».
جایی که آتش جهنم که طرف نسبت و قابل مقایسه با آتش دنیا نیست به وسیله حسین علیه السلام خاموش و برد و سلام می گردد پس نسوزانیدن آتش ضعیف دنیوی به وسیله آن بزرگوار جای تعجب نیست.
و جماعتی از «هنود» هر ساله شبهای عاشورا در آتش می روند ونمی سوزند و این مطلب مشهور و مسلم است.
منبع : شهید آیت الله دستغیب(ره)؛ داستانهای شگفت، ص: 71
18ام مرداد, 1396
داوری او چگونه است؟
اسحاق به نقل از حسن بن ظریف میگوید: دو مسئله در ذهنم بود که میخواستم با ارسال نامهای به امام حسن عسکری(ع) در مورد آنها بپرسم. سپس نامه نوشتم و پرسیدم که مهدی(عج) چون قیام کند، چگونه داورى کند و دادگسترى او در کجاست؟ و میخواستم راجع به معالجه نوعی تب سؤال کنم که یادم رفت! جواب آمد که درباره قائم(ع) پرسیدى، چون او قیام کند به علم و یقین خود داورى کند، چنانکه داود(ع) داورى میکرد، و گواهی برای قضاوت نخواهد، و میخواستى راجع به نوعی تب هم بپرسى ولى فراموشش کردى. این آیه را بر کاغذى بنویس و بر فرد تبدار بیاویز، به اجازه خدا و اگر او بخواهد بهبودى خواهد یافت: «یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِیمَ».[1] به توصیههای حضرتشان عمل کرده و بهبود یافتم.[2]
این روایت از جهت سندی ضعیف است؛[3] چون اسحاق بن محمد بن احمد نخعی اهل غلوّ و فاسد المذهب بوده و روایاتش مشکوک است.[4]
با این وجود اما محتوای این بخش از روایت: «چون او قیام کند به علم و یقین خود داورى کند، چنانکه داود(ع) داورى میکرد، و گواه نخواهد» را میتوان پذیرفت؛ زیرا در احادیث دیگری نیز به این موضوع اشاره شده است.[5]
نباید گفت که چنین قضاوتی مخالف توصیههای اسلامی است، زیرا در پاسخ خواهیم گفت که با توجه به وجود دو عنصر (حکم زمانمند) و (حجیت علم قاضی) در آموزههای دینی، مشکلی از این جهت نخواهد بود:
1. حکم تابع زمان: چه مانع دارد که خداوند به پیغمبرش حکمی را وحى کند و بگوید: از این زمان تا زمان ظهور قائم، باید به همین حکم عمل کنید. لیکن دوازدهمین جانشینت باید به حکم دوم عمل نماید … و پیغمبر اکرم(ص) هم، عین این حکم زمانمند را به وسیله خلفایش به امام دوازدهم(عج) اطلاع داده باشد؟ در این صورت نه حکمى نسخ شده، نه حکم تازهاى به امام زمان(ع) وحى شده است، بلکه حکم اول، از ابتدا مقید بوده و خود پیامبر(ص) نیز، از حکم دوم بااطلاع بوده است.[6]
2 . علم قاضی: از طرفی این امکان نیز وجود دارد که پیشرفت علم و فناوری تا زمان ظهور و بعد از آن به مرحلهای برسد که دیگر نیازی به گواهی و شهادت نبوده و تمام اتفاقات رخ داده را بتوان – حتی بدون استفاده از اعجاز - بازیابی نموده و بر اساس آن حکم داد.
[1]. «اى آتش! بر ابراهیم سرد و سالم باش!»؛ انبیاء، 69.
[2]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 509، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[3]. مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، محقق: رسولی، سید هاشم، ج 6، ص 157، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1404ق.
[4]. طوسى، محمد بن حسن، رجال الطوسی(الابواب)، ص 384، نجف، انتشارات حیدریه، 1381ق؛ ابن غضائری، احمد بن حسین، ج 1، ص 42، قم، مؤسسه اسماعیلیان، 1364ق؛ نجاشی، احمد بن على، رجال النجاشی(فهرست أسماء مصنفی الشیعة)، ص 336، قم، دفتر نشر اسلامی، 1407ق.
[5]. نک: ابن أبی زینب (نعمانی)، محمد بن ابراهیم، الغیبة، محقق: غفاری، علی اکبر، ص 313، تهران، صدوق، چاپ اول، 1397ق؛ صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد صلّی الله علیهم، محقق: کوچه باغی، محسن بن عباسعلی، ج 1، ص 311، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404ق.
[6]. امینى، ابراهیم، دادگستر جهان، ص 328، قم، شفق، چاپ بیست و یکم، 1380ش.
15ام فروردین, 1396
شیخ مفید و سنگ قبر ایشان...
محمّد بن محمّد بن نعمان که از علمای بسیار برجسته شیعه و مورد قبول شیعه و اهل تسنّن بود و مرجع خاص و عام به شمار می رفت و بیش از ۲۰۰ کتاب اسلامی نوشت و آبروی شیعه در قرن پنجم بود و در همه رشته های علوم اسلامی استاد و نابغه به شمار می آمد .
روزی در خانه بود، شخصی به حضورش آمد و پرسید زنی حامله فوت کرده ولی بچه در رحمش زنده است، آیا او را همانطور دفن کنیم، یا شکمش را شکافته و بچه اش را بیرون آوریم؟
شیخ مفید (رحمه الله) گفت: همانگونه دفنش کنید، آن شخص برگشت و در وسط راه دید سواری به او نزدیک شد و گفت: شیخ مفید (رحمه الله) فرمود: شکم آن زن را پاره کنید و بچه را بیرون آورید.
آن شخص چنین کرد، پس از مدتی جریان را برای شیخ مفید نقل کردند، شیخ گفت من کسی را نفرستاده بودم، معلوم است که آن سوار صاحب الامر (عج) بوده است، اکنون که در احکام اشتباه می کنم خوب است دیگر فتوا ندهم، در خانه اش را بست و از خانه بیرون نیامد.
ساعاتی نگذشت که از طرف امام زمان (علیه السلام) توقیعی (نوشته ای) به خدمت شیخ مفید گذاشته شد:
ای شیخ! برای مردم فتوا بگو و ما آن را تکمیل خواهیم کرد، و نمی گذاریم که در خطاء و اشتباه بمانی، آنگاه در مسند فتوا نشست.» [۱]
می نویسند:وقتی که شیخ مفید (رحمه الله) در سن ۸۵ سالگی در سوم ماه رمضان سال ۴۱۳ قمری از دنیا رفت، آنچنان جمعیّت از شیعه و سنی برای تشییع جنازه اش اجتماع کردند که تا آن روز بی نظیر بود و همه از شدت ناراحتی گریه می کردند [۲] و وی را در حرم کاظمین (علیهما السلام) دفن کردند.
چندین بار از جانب امام زمان (علیه السلام) برای این مرد بزرگوار، نوشته ای به خطّ شریف آن حضرت (عج) صادر شد، در آغاز یکی از آنها آمده:
« لِلاْخِ السَّدِیدِ وَالْوَلِیّ الرَّشِیدَ الشَّیْخِ الْمُفِیدِ… سَلامُ اللّهِ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَلِیُّ الْمُخْلِصُ فِینا بِالْیَقِینِ…؛
به برادر استوار و ولی رشید شیخ مفید، سلام خدا بر تو ای ولیّ خالص در راه ما و دارای یقین به ما…. »
و در توقیع دیگری آمده:
« سَلامٌ عَلَیْکَ اَیُّهَا النّاصِرُ لِلْحِقِّ وَ الدَّاعیِ اِلَیْهِ بِکَلِمَهِ الصِّدْقِ…؛
سلام بر تو ای یاور حق و دعوت کننده به حق با سخنان راستین….» [۳]
هنگامی که این عالم بزرگوار از دنیا رفت، با خط شریف امام زمان (علیه السلام) بر روی قبرش نوشته شده بود:
لا صَوَّتَ النَّاعِیَ بِفَقْدِکَ اِنَّما
یَوْمٌ عَلی آلِ الرَّسُولِ عَظِیمٌ
اِنْ کُنْتَ قَدْ غَیَّبْتَ فِی جَدَثِ الَّثری،
فَالْعِلْمُ وَ التَّوْحِیدُ فِیکَ مُقِیمُ
وَالْقائِمُ الْمَهْدِیُّ یَفْرَحُ کُلَّما
تَلِیَتْ عَلَیْهِ مِنَ الدُّرُوسِ عُلُومُ…
یعنی :
خبر دهنده مرگ خبر فقدان تو را نیاورد، امروز بر آل محمّد (علیهم السلام) روز مصیبت بزرگی است.
اگر تو در میان خاک قبر پنهان شدی، علم و توحید همراه تو اقامت کرد.
قائم مهدی (عج) خوشحال می شود هر وقت که درسها و علوم تو را برایش می خوانند (کتابهای تو را طالبان، مورد مطالعه و بحث قرار می دهند). »
بالاخره در ضمن یکی از نامه ها (توقیعات) به شیخ مفید (رحمه الله) می نویسد:
« ما به مناجاتهای تو توجّه داریم، خداوند تو را به خاطر آن وسیله (و موفقیّتی) که به تو از دوستانش بخشید حفظ کند و از توطئه دشمنان نگهدارد.» [۴]
پی نوشت:
[۱] قصص العلماء، صفحه ۳۹۹٫
[۲] قاموس الرّجال، جلد ۸، صفحه ۳۶۴٫
[۳] مشروح این دو توقیع در احتجاج طبرسی (رحمه الله)، جلد ۲، ص ۳۲۲، به بعد آمده است در مورد توقیعات دیگر به بحار، ج ۵۳، ص ۱۵۰ تا ۱۹۸ مراجعه شود.
[۴] احتجاج طبرسی، جلد ۳، ص ۳۲۴٫